کتاب صوتی تطابق - فصل چهارم - انتخاب

کتاب صوتی تطابق - فصل چهارم - انتخاب

کتاب صوتی تطابق - فصل چهارم - انتخاب

 

نویسنده تیم هارفورد

 

اگر در ابتدا موفق نشدی، دوباره تلاش کن

 

تیم هارفورد در کتاب خود این چنین می گوید: وقتی پناهندگانی که از گرسنگی به حال احتضار درآمده بودند از نواحی بیرونی شهر به محلة پررونق‌تر اطراف پایتخت سرازیر شدند، پروفسور جوان اقتصاد شوکه شد وقتی دید پیر و جوان، مرد و زن، آنچنان پوست بر استخوان چسبیده بودند که هیچ‌کدام را نمی‌شد از دیگری تشخیص داد. «آنها همه‌جا بودند، آرام و بی‌صدا دراز کشیده بودند. هیچ شعاری نمی‌دادند. از ما درخواست هیچ چیزی نداشتند. همانطور که آرام جلوی درب ورودی خانه‌هایمان روی زمین افتاده بودند، هرگز ما را سرزنش نمی‌کردند که چرا در خانه‌های خود غذاهای خوشمزه داریم». او به این نتیجه رسید که مردن از گرسنگی، بدترین شکل مرگ است.

 

پروفسور جوان که پیش از بازگشت به کشور خود بورسیة فولبرایت  و مدرک دکترای از دانشگاه وندربیلت  دریافت کرده بود می‌دانست که باید کاری انجام دهد. اما چه کاری؟ او می‌دید که زمین‌های کشاورزی اطراف پایتخت در مدت فصل خشک زمستان بلا استفاده می‌مانند زیرا پول کافی برای نصب پمپ آبیاری وجود نداشت. او زمین‌داران و کشاورزان محلی را دور هم جمع کرد و راهی برای کاشت یک محصول زمستانی پیشنهاد داد: زمین‌داران زمین خود را در اختیار می‌گذاشتند، کشاورزان از نیروی کاری خود استفاده می‌کردند و پروفسور هم دانه‌های پر حاصل، کود و سوخت لازم برای پمپ آبیاری را می‌خرید. این سه گروه معامله، محصول را به سه قسمت بین خودشان تقسیم می‌کردند. بعد از قدری چانه‌زنی، همگی توافق کردند. پروفسور اولین پروژة توسعة خود را آغاز کرده بود. 

 

نتیجه فاجعه‌ای بود، حداقل برای پروفسور که اینطور بود. علی‌رغم اینکه برداشت محصول خیلی زیاد بود، اما کشاورزان پول او را پس ندادند. او تقریباً ۶۰۰ دلار از دست داد که برای یک فرد جوان دانشگاهی اهل بنگلادش در اواسط دهة ۱۹۷۰ پول خیلی زیادی بود. حتی مزایای کار به آنهایی که بیش از همه در نیاز بودند هم نرسید. پروفسور شگفت‌زده بود از اینکه می‌دید با پولی بسیار ناچیز زنان نیازمند را به جدا کردن دانه‌های برنج از ساقة آن می‌گمارند.

 

پروفسور، بدون اینکه ناامید شود، شروع کرد به فکر کردن به اینکه دیگر چه راهی وجود دارد که بتواند به آنان که در نهایت فقر بودند کمک کند. او متوجه شد که زنان صنعتگر در نزدیکی دانشگاه چیتاگونگ  باید از نزول‌خوران محلی پول قرض می‌کردند تا بتوانند ابزار کار خود را تهیه کنند و این نزول خوران محلی هم برای هر روز ۱۰ درصد می گرفتند؛ با چنین نرخ بهره‌ای، یک سنت قرض، در عرض یکسال به اندازة کل اقتصاد آمریکا بزرگ می‌شد. در سال ۱۹۷۶، پروفسور شروع کرد به قرض دادن به این زنان - به اولین گروه متشکل از چهل و دو خانواده، کمتر از یک دلار برای هر نفر تعلق می‌گرفت - این مبلغ خیلی کمتر از مبلغی بود که به زمین‌داران محلی قرض داده بود. این پروفسور محمد یونس نام داشت و آن چهل‌ و دو وام کوچک پایه‌های چیزی را شکل دادند که بعدها بانک گرامین نام گرفت و حالا معروفترین خرده سازمان مالی دنیا به حساب می‌آید. 

 

داستان اینکه محمد یونس چطور گرامین را بنیان نهاد در دنیا معروف است، مخصوصاً بعد از آنکه به خاطر انجام این کار در سال ۲۰۰۶ جایزة صلح نوبل را به دست آورد. اما مقدمة این داستان - پروژة کشاورزی پرهزینة وی - چندان معروف نیست. تعداد محدودی از افراد متوجه هستند که معروف‌ترین داستان توسعة موفق در دنیا با آزمون و خطا آغاز شده است.

 

کتاب الکترونیک تطابق - تیم هارفورد

 

فصل اول - سازگاری 


فصل دوم - سازمان‌ها چگونه می‌آموزند


فصل سوم - ایجاد ایده‌های تاثیر‌گذار


فصل چهارم - یافتن آنچه برای بینوایان خوب است 


فصل پنج - تغییر قوانین برای موفقیت


فصل ششم - جلوگیری از فروپاشی مالی 


فصل هفتم - سازمان سازگار


فصل هشتم - سازگاری و شما

 

ویدئوی بیشتر اشتباه کنیم - تیم هارفورد

 

             

  

 

اشتراک گذاری:

پیامها